سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، حرز (نگهدارنده) است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :4
بازدید دیروز :11
کل بازدید :12467
تعداد کل یاداشته ها : 8
103/2/9
12:51 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
HM[8]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
بهمن 91[3]

سام درخشانی

سام درخشانی متولد 31 تیر ماه سال 54 می باشد و چون زیاد بدنبال فال و طالع بینی نیست از خصوصیات متولدین سال 54 نیز بی اطلاع است و تنها فکر می کند که سال 54 باید سال گربه یا ببر باشد او می گوید تولد در روز 31 تیر ماه باعث شد که خصوصیات 2 ماه تیر و مرداد در کسی که در یک چنین روزی به دنیا متولد شده است حلول کند . پس اجازه دهید تا طالع بینی این 2 ماه را به شما اشاره کنیم اکثر متولدین تیر و مرداد دارای ویژگی های هنری هستند به طور مثال تمام دوستان سام از نقاش گرفته تا بازیگر متولدین این 2 ماه هستند .

 

سام به طور شخصی به دنبال تولد گرفتن نیست اما دوستانش این کار را برای او انجام می دهند . و هر سال 31 تیر او را غافلگیر می کنند و او هر وقت خواست جبران کند ، دوستانش پیش دستی کرده و خودشان برای خودشان تولد گرفتند . و او کادو گرفتن را به معنی اهمیت قائل شدن می داند و ارزش کادو را بی اعتبار می داند و می گوید مهم این است که به یاد دوستنان باشیم و چیزی را به نشانه احترام به آنها تقدیم کنیم .

سام متولد تهران است زمانی که او به دنیا آمده است پدر او برای کار و ادامه تحصیل رفته بود به انگلیس . او و مادرش به منزل مادربزرگ مادری منتقل شدند خانه مادر بزرگ او در خیابان ستارخوان بود مادر پدر او نیز در خیابان طالقانی می نشستند و او مدام میان این 2 خانه در حال رفت و آمد بود و 4 سال طول کشید تا پدر او به ایران بازگردد . سال 57 انقلاب شد و شرکتی که به پدر او بورسیه داده بودند تعطیل شد و او بازگشت به خانواده و در چراغ برق سرگرم کار خرید و فروش لوازم و قطعات یدکی اتومبیل شد با حضور پدر او به خانواده به خیابان ولیعصر نقل مکان کردند .

سام در نصف شب به دنیا آمد در بیمارستان مهر سر 9 ماه و وزن او نیز 3 کیلو و خرده ای بوده است.

مادر او درگیر کتابی بود که شخصیت اصلیش سام نام داشت سام در واژه نامه عربی به معنی مرگ است و خود او می گوید سام در فارسی به معنی حمایت کننده خانواده می باشد و به درستی این معنی اطمینان ندارد . مادر او اسم سام را با خانواده در میان گذاشت و همه موافقت کردند در نتیجه اسم او سام شد .

او فرزند اول خانواده است سر او در فامیل دعوا بوده مادر او می گوید خاله او هر ماه نصف حقوقش را خرج او می کرده (خوش به حالش) او در بچگی تپلی و سفید بوده با موهای بلوند و چشمهای روشن و میزان تئجهات نسبت به او هرگز کم نمی شد هرچند همه این دوره سنی (بچگی) رو دوست دارند ولی او می گوید که هنوز هر دو خانواده پدری مادری دوستش دارند و هرگز از میزان علاقه شان نسبت به او کم نشده است .

6 سال بعد از او خواهرش به دنیا آمد و اسم او را پانته آ گذاشتند و فرزند آخر نیز 12 سال بعد او متولد شد . و اسم او را شهریار گذاشتند .

او می گوید زمانی اونقدر لوس شده بود که طاقت دعواهای پدرش را نداشت و هرچند زمانی را که نکته اخلاقی را به او متذکر می شد ساعت ها گریه می کرد .

او می گوید بچه شیطونی نبوده اما همواره به سمت انجام کارهای عجیب و غریب متمایل بوده و از تعریف دیگران هم لذت می برده 7،6 ساله که بوده می رفت تو کوچه و ساعت ها کشیک می داد تا وقتی زن ها و پیر زنها زنبیل به دست از راه می رسیدند آنها را تا منزلشان کمک کند او همیشه سعی کرده است تا به دیگران خدمت مند و با آنها خوب باشد .

عاشق بازی های قایم باشک ، لی لی ، هفت سنگ و خرپلیس نیز بوده و متها سرگرمی اول و اخرش پوشیدن لباسهای زورو بود و مدتها در گیر لباس خلبانی بود و خانواده او هم دوست داشتند که او خلبان شود .

دبستان را در دبستان مطهری در خیابان ولیعصر گذراند و هر سال مبصر کلاس می شده و دوران راهنمایی را در مدرسه رازی گذراند . در سال سوم راهنمایی 3 تا تجدید را به خانوادش هدیه کرد و در دوران راهنمایی یکی از مشکلاتش درس زبان بوده ضمن اینکه ریاضی را هم تجدید شد . و دبیرستان او مصاذف شد با دوران بلوغ و افت تحصیلی در دبیرستان رازی 11 تجدید آورد وراه افتاد با پدرش به دنبال نمره گرفتن از دبیرها . 11 تجدیدی تبدیل شد به 8 تجدیدی و در هر حال نتوتنست از امتحانات شهریور ماه نمره قبولی بگیره و در نتیجه مردود شد . و سس به مدرسه جاویدان رفت و در آنجا هم نتوانست از پس دروس اول بر آید و خرداد هم دوباره 3 تا تجدید آورد (بابابابابا این دیگه آخرشه ) و آنقدر سرخورده شد که قصد ترک تحصیل را داشته پدر او به او گفت اگر می خواهی این طوری درس بخوانی بیا پیش خودم کار کن ولی مادر او نگذاشت که او مدرسه را رها کند و در دبیرستان عضو هر گروهی می شد از دوچرخه سواری گرفته تا قایق سواری ، فوتبال و تئاتر .

سال اول و دوم که در تهران تئاتری که در مدرسه داشته در ایران اول شد. و در سال سوم گروهی را تشکیل داد که سر پرستش شد یک گروه نمایشی بود که نمایش هایش را خودش می نوشت .

فوتبال را با حضور در تیم نوجوانان پیام آغاز کرد در سالهای 69،68،67 عضو این تیم بود و بعد به تیم جوانان برق رفت و وقای به رده امید ها رسید پیراهن امید استقلال را به مدت 1 سال پوشید آن موقع عبدالعلی چنگیز مربی آنها بود و او در پست بک چپ توپ می زد و متاسفانه امید استقلال به دسته 2 سقوط کرد همین قضیه او را از فوتبال دور کرد .

او در صحبتهایش گفته آنچنان درس نخواندم اما اولین سالی که دیپلم گرفتم و کنکور دادم به صورت کاملاً اتفاقی در رشته نمایش قبول شدم و 1 سال در دانشگاه آزاد بوده و با قوع اتفاقی در حیطه خانواده او را از ادامه تحصیل بازداشت .

سربازی را هو در سال 79 خرید .

بعد دیپلم وارد حیطه بازیگری شد تا اینکه روزی پول هنگفتی از پدر او خورده شد این قضیه تعادل را از زندگی او دور کرد و این بود که دانشگاه و کلاسهای آموزش را رها کرد و سخت متمرکز مسائل خانواده شد .

و بعد این مسئله چند تئاتر بازی انجام داد که آقای حمید حمزه تلفن زد به او و گفت برای بازی سریال شب زدگان انتخاب شدی .

پدر او به او گفت که کار بازیگری برای او نون و آب نمی شود پس بهتر است که به آن دل نبندی اما او نسبت به هنر بازیگری عشق می ورزید و احساس می کرد که آن پیشنهاد آن هم قبل از مشغول شدن در یک حرفه جدید خواست خدا بوده . سال 78 بوده که این اتفاق افتاد و بی درنگ رفت و این قرار داد و بست . و در این مدت کتابهای مختلف و تماشای فیلم و مشورت با اساتید پرداخت تا بار علمی خود را تؤام با تجربه علمی افزایش دهد تا بازی به بازی کارش پرثمرتر و بهتر شود ..

.با آوردن بحث ازدواج او گفت : ازدواج آرزوی هر جوانی است منتهی تشکیل زندگی مشترک نیاز به شرایطی دارد که در حال حاضر از آنها بی بهرم هر زمان که به امنیت شغلی و مالی دست یابم همسرم را انتخاب خواهم کرد .

و او خدا را شاکر است زیرا تمامی اتفاق هایی را که در طول زندگی برای او افتاده به نفع او بوده و احساس می کند که خدا در ذره ذره از حیاتش جریان دارد و حمایتش می کند . امیدوار است که در حرفه بازیگری باقی بماند و مدارج ترقی را بپیماید .


91/11/6::: 1:16 ع
نظر()